معمولا دلخوريها، دعواها، جدلها و جنگها بهخاطر يك ادعاي نامعقول و يك خواسته غلط بهوجود ميآيند. خداوند بزرگ عقلِ انسان را بهگونهاي سالم و دقيق آفريده كه زير بار حرف زور و نامعقول نميرود و حرف غيرمنطقي را نميپذيرد.
زمين عرصه جدال عقل و جهل است و عاقلان و جاهلان در يك كشمكش هميشگي و طولاني هستند. آرزو و هدف نهايي هركدام از اين دو گروه اين است كه در عاقبت بر كل عالم مسلط شوند و غلبه خودشان را بر كل زمين به اثبات برسانند و براي همين منظور، مردم را به پيروي از خودشان دعوت ميكنند. در اين ميان نكته باريكتر از مو اين است كه ما بتوانيم دستورات عقل را از هواهاي نفساني جهل تشخيص دهيم و راه فروش طلاي تقلبي را در بازار مكاره دنيا مسدود كنيم؛ تا نه خودمان طلاي تقلبي بخريم و نه ديگران طلاي تقلبي را به قيمت طلاي واقعي خريد و فروش كنند. جهل با استفاده از مغالطه، هواهاي نفساني را رنگ منطق و عقلانيت ميزند و به جاي اهداف بزرگ و خواستههاي ابدي، انسان را محدود به لحظه كرده و او را از نفع بينهايت محروم ميكند.
پذيرفتن حرف نامعقول مانند خريدن طلاي تقلبي به جاي طلاي واقعي است. درست است كه تقلبيها نيز رنگ زرد دارند اما طلا نيستند. نامعقول يعني حرف و سخني كه معيارهاي اوليه و اساسي عقل در آن رعايت نشده است. عقل به ما كمك ميكند كه هستي و نيستي را از هم جدا كنيم و نيستي را هستي و هستي را نيستي ندانيم. تمام هستها و نيستي و تمام بايدها و نبايدها اگر با محك عقل سنجيده شوند، ديگر هيچ انساني نيستي را به جاي هستي و نبايد را به جاي بايد و نشدني را به جاي شدني قبول نميكند و گرفتارِ گمانِ غلط در بخش انديشههاي انسان و گرفتارِ اوهام و تخيلاتِ نابجا در بخش انگيزههاي بشري نميشود.
اگر با استفاده از عقل، انسان مرز هستي و نيستي را مشخص و حريم بايدها و نبايدهاي زندگي را رسم كرده بود و ديوار بين واقع و خيال را بالا برده بود، امروز زندگي بهتري داشت. زندگي آرماني و مطلوب، به ما نزديك است؛ فقط كافي است كه عقل را به راهبري بگماريم.
نظر شما